سیاسی - حسین عاشق ترین عاشقان


< language=java>
بله باید بازی را به هم زد ان هم بازی موش وگربه

گربه خودش را به صورت موش در اورده ادعای من مظلومم می کنه جو کشور را متشنج می کنه در مسیر اهداف امریکا انتخابات را زیر سوال میبره

ما تو خوابیم وهابی ها دارند جوانان شیعه را سنی میکنند میدانید 30درصد از مردم سیرجان سنی شده اند
در چابهار مسجد شیعه وجود ندارد
در صد سنی های کشور از مرز 20درصد گذشته
در شاه عبد العظیم مفاتیح بدون حدیث کسا چاپ کرده اند
در خمینی شهر اصفهان زیارت عاشورا ی بدون لعن چاپ شده
200نفر از جوانان دانشجو شیطان پرست شده اند
دانشجویان چشم ها را باز کنید با دو قلم کتاب و حرف های استاد نما ها گول نخورید
از خواب بیدار شوید دست از بازی سیاسی بردارید
امام زمان را یاد کنید
همدیگر ار تخریب نکنید



نویسنده : محمد » ساعت 6:20 صبح روز سه شنبه 86 اسفند 28


چندی پیش جمعی از طلاب و فضلای حوزه علمیه قم در نامه‌‌ای به اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام خواستار پاسخ گویی وی به سئوالاتی درباره عقاید ، افکار و نحوه زندگی او شدند.

دفتر هاشمی رفسنجانی نیز در نامه ای که با عنوان رنج نامه و با امضای محسن هاشمی منتشر شد، به این سئوالات پاسخ داد.

در این باره جمعی از فضلای حوزه علمیه قم با ارسال نامه ای برای هاشمی رفسنجانی به رنج نامه دفتر وی پاسخ داده اند. متن کامل این نامه که در هفته نامه همت منتشر شده به شرح زیر است.

 

بسمه تعالی

جناب حجت الاسلام آقای هاشمی رفسنجانی

با سلام و احترام و با آرزوی سلامتی برای آقا امام زمان (عج) ونایب برحقشان مقام معظم رهبری و دعا برای پیروزی رزمندگان اسلام در مقابل تهاجم صهیونیزم.

از اینکه اظهار داشته اید گلایه های جمعی از فضلاء و طلاب حوزه های علمیه به گوش شما رسیده و از اینکه فرصت یافته اید رنجنامه طلاب و فضلا را که از باب النصیحهْْ لائمهْْ المسلمین و علاقه به جنابعالی تنظیم شده بود، مطالعه کنید بسیار خرسندیم و بر خود لازم میدانیم مراتب تشکر خود را از اینکه برای یک بار هم که شده طلاب و فضلای حوزه ها را لایق دانسته اید تا به سؤالاتشان هرچند به صورت کتبی پاسخ دهید ابراز داریم ولی مع الاسف جوابیه جنابعالی نه تنها از سؤالات مذکور رفع ابهام نکرد بلکه بر ابهامات آنها افزود.از این رو اجازه می خواهیم قبل از پرداختن به پاسخ به اظهارات حضرتعالی، نکات مهمی را متذکر شویم.

1) پیش از انتشار این رنجنامه، در سال قبل به تاریخ7/6/84 رنجنامه دیگری تحت عنوان نامه سرگشاده به آقای هاشمی رفسنجانی منتشر شد که در برخی نشریات آن روز نیز درج گردید ولی مع الأسف هیچ گونه پاسخی از سوی حضرتعالی یا دفتر یا آقازاده هایتان واصل نشد! در سال جاری نیز از صدور این رنجنامه تا جوابیه تان 2 ماه میگذرد! قطعاً میتوان گفت اگر در سال84 به آن سؤالات پاسخ داده بودید یا در یک نشست کاملاً آزاد ـ نه دستوری و کنترل شده ـ با طلاب و فضلا شرکت میکردید یا در روز 15 خرداد سال جاری به سؤالاتی که در جمع راهپیمایان توزیع شده بود پاسخ می دادید هرگز جریان 15 خرداد در قم رقم نمی خورد که طلاب و فضلاء بخواهند در سخنرانی شما سؤالاتشان را بپرسند و به اتهام اخلال در نظم، در مجموع به چهار سال و نیم زندان و 250 ضربه شلاق و نفی بلد به مدت چهار سال و محرومیت از تدریس و تحصیل محکوم شوند!

2) پاسخ جنابعالی در شرائطی که افکار ملت ایران همگی متوجه جنگ نابرابر صهیونیستها با حزب الله لبنان بود امری بر خلاف انتظار است چرا که در آن شرایط پرداختن به هر موضوعی که افکار عمومی را از ماجرای لبنان منحرف میکرد ناخواسته آب در آسیاب دشمن ریختن می بود. درست به همین دلیل است که ما پرداختن به جوابیه شما را به پایان جنگ موکول کردیم.

3) بالاخره معلوم نشد که این جوابیه را چه کسی تنظیم کرده است؟! خود جنابعالی، دفتر یا آقازاده اتان محسن هاشمی؟ روزنامه ها و سایت ها آن را به عنوان پاسخ دفتر آقای هاشمی رفسنجانی درج کرده اند ولی در پایان آن، نام آقای محسن هاشمی مسئول متروی تهران دیده می شود که احتمالاً رئیس دفتر هم باشند و از سوی دیگر مطالب جوابیه طوری تنظیم شده که گویا شخص جنابعالی آن را تنظیم کرده اید. به هر صورت چه از جانب خودتان باشد و چه از جانب آقازاده تان جای تأسف فراوان دارد، زیرا اگر خود آن را تهیه کرده باشید بنا به ادله ای که خواهد آمد بسیار ضعیف و غیرعلمی است و چنین مطالب ضعیفی از سوی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام جای بسیار شگفتی است و اگر آقای محسن هاشمی آن را تهیه کرده باشد جای تأسف بیشتر است چرا که اگر فرزند شما در این موضوع مهم به این راحتی بتواند از رانت ریاست دفتر و عنوان مجمع تشخیص مصلحت استفاده کند در جاهای دیگر چه باید گفت؟!!

4) عدالت حکم میکرد که جوابیه را به همراه اصل سؤالات برای روزنامه ها ارسال می کردید یا حداقل نام هفته نامه «همت» که آن را درج کرده در جوابیه تان ذکر می شد تا مردم بدانند جوابیه شما پاسخ به چه سؤالاتی بوده و یا جوابهای شما به سؤالات طلاب و فضلا قانع کننده بوده است یا نه؟ این در حالی است که در جوابیه عبارتهایی از آن رنجنامه نقل شده یا به مطالبی پاسخ داده شده که اصلاً در رنجنامه وجود ندارد!!

5) همان گونه که مستحضرید رنجنامه ای که در هفته نامه «همت» چاپ شده، همان سؤالاتی است که در روز 15 خرداد سال جاری در قم پخش شده وتنها جرم یکی از فضلای دستگیر شده توزیع چند برگه از آن سؤالات بوده که به اتهام تشویش اذهان عمومی و نشر اکاذیب به 5 ماه زندان و 40 ضربه شلاق محکوم شده است!

منع انصار



نویسنده : محمد » ساعت 7:57 صبح روز چهارشنبه 86 بهمن 24


ج: شورای رهبری

در سؤال دوم رنجنامه طُلاب و فضلاء، با نقل مطلبی از جنابعالی در سالنامه شرق آمده است «امام با شورا (شورای رهبری) مخالف بود امّا من و آقای طالقانی طرفدار شورا بودیم و حذف شورای رهبری از قانون اساسی در سال 68 بیخود بود» سپس برای اثبات ادعای خود تصریح کرده اید «برای اداره حکومت نمیتوان به فتوای یک نفر خواه هر فردی باشد عمل کنیم. باید شورایی در کشور باشد که مسائل اساسی جامعه را بررسی کند تا نظرات این شورا پشتوانه قوانین باشد (مردم سالاری، 26/6/82، ص3) سپس این سؤال مطرح شده است که انگیزه شما از طرح این سخنان در این مقطع از انقلاب چیست؟!

آقای هاشمی رفسنجانی! انتظار می رفت که جناب عالی در پاسخ به سؤال فوق آن را لااقل سهو در کلام یا خطای در مصاحبه بدانید ولی مع الاسف در جوابیه تان فرموده اید اولاً مرادم شورای فتوا است و ثانیاً «از کجا چنین برداشت اشتباهی برای شما ایجاد شده که تأکید بر شورای رهبری در جهت تضعیف رهبری است؟» و سپس به سخنان بنیانگذار نظام در صحیفه امام استناد کرده اید که ایشان هم هر کجا خطاب به خبرگان نامه نوشته اند، عنوان رهبر و شورای رهبری را به کار برده اند. پس از آن به طعنه خطاب به ما فرموده اید که امام از این کلمه «شورای رهبری» برآشفته نمی شدند!

آقای هاشمی رفسنجانی!

اولاً صریح کلام شما در روزنامه مردم سالاری این است که «برای اداره یک حکومت نمی توان به فتوای یک نفر خواه هر فردی باشد عمل کنیم، باید شورایی در کشور باشد...» این عبارت تصریح دارد که مراد شما از شورای فتوی هم همان شورای رهبری است زیرا شورای فتوی را برای اداره حکومت می خواهید نه برای مسائل فردی، ثانیاً تصریح می کنید به اینکه حذف شورای رهبری از قانون اساسی در سال 68 بی اساس بوده است. از شما می پرسیم: مگر در قانون اساسی شورائی تحت عنوان شورای فتوا هم داشتیم که حذف آن بیخود باشد؟ ثالثاً در همین جوابیه باز هم بر همان تأکید ورزیده اید که «از کجا چنین اشتباهی برای شما ایجاد شده که تاکید بر شورای رهبری در جهت تضعیف رهبری است؟»

آقای هاشمی! آیا این جمله شما که« نمیتوان به فتوای یک نفر خواه هر فردی باشد عمل کرد» زیر سؤال بردن رهبری حضرت امام(ره) که به اعتراف دوست و دشمن عالیترین رهبری را داشته اند نیست؟! و آیا این سخنان زیر سؤال بردن رهبری مقام معظم رهبری نیست که باز به اعتراف دوست و دشمن در طول دوران پس از رحلت حضرت امام عالیترین رهبری و در بحرانهای ایجاد شده داخلی و خارجی بهترین مدیریت بحران را داشته اند ؟

آقای هاشمی! آیا تا کنون اندیشیده اید که تأکید بر شورای رهبری در شرائط کنونی به نفع چه کسانی تمام می شود؟ آیا جز این است که دشمنان سیلی خورده از انقلاب اسلامی خود بر این نکته اعتراف کرده اند که همه ضربه ها را ما از ولایت فقیه خورده ایم و باید این جایگاه را بشکنیم؟! آیا طرح شورای رهبری، پس از آنکه امام (ره) طی حکمی به آیت الله خامنه ای ـ رئیس جمهور وقت ـ دستور بازنگری در قانون اساسی را صادر کردند و خواهان بازنگری در همه اموری که به صورت شورایی اداره می شد از جمله «رهبری» شدند.(صحیفه نور جلد2،ص353). جنابعالی نیز از اعضای تیم20نفره بازنگری بودید که با اکثریت آراء20نفره، قانون اساسی اصلاح شد ـ گرچه جنابعالی مخالف حذف شورای رهبری بودید و حذف آن را بیخود میدانستید! ـ و به رفراندوم ملت گذاشته شد و الان سالهاست که ملاک عمل قرار دارد، آیا طرح این گونه شعارها مخالفت با نظر صریح حضرت امام(ره)، قانون اساسی و رای ملتی نیست که جنابعالی آن را ملاک مشروعیت نظام میدانید؟!!

آقای هاشمی! آنچه را که به امام نسبت داده اید که ایشان عبارت «شورای رهبری» به کار می برده اند، همه مربوط به مدتها قبل از زمان بازنگری است و البته طبیعی است در آن زمان که ملاک، عمل به قانون اساسی قبل از اصلاح بود، امام در پیامها و نطق های خود به مجلس خبرگان رهبری واژة «شورای رهبری» هم به کار ببرند و حتی در وصیتنامه ایشان که در آن شرائط تنظیم شده بود وجود داشته باشد ولی جنابعالی خود بر این نکته واقفید که اگر حضرت امام(ره) پس از اصلاح قانون اساسی و پس از رفراندوم آن در قید حیات می بودند، دیگر هرگز واژة «شورای رهبری» را به کار نمی بردند و حضرتعالی خودتان اذعان دارید که حضرت امام هنگام رحلتشان چقدر نگران این امر بودند و دائماً می فرمودند اصلاح قانون اساسی را هر چه زودتر به رفراندوم بگذارید.

آری! درست به همین سبب بود که اعضای مجلس خبرگان رهبری هوشمندانه به رهبری فردی رأی دادند و سپس به حق، حضرت آیت الله خامنه ای را برای این مقام انتخاب کردند. و به همین دلیل بود که آیت الله خامنه ای از عضویت در شورای رهبری ای که جمع اندکی قبل از رأی گیری، مطرح می کردند امتناع می ورزیدند.

به هرحال آقای هاشمی! خوب است اندکی تأمل بفرمائید که طرح اینگونه مسائل آنهم در آستانه انتخابات خبرگان رهبری به نفع چه کسی تمام می شود: دوستان انقلاب یا دشمنان آن؟!!

د: احکام اسلام

بسیار خوشحال شدیم که نسبت به سؤال سوم که مربوط به تشکیک در احکام اسلام مثل سابّ النبی و تفاوت دیه زن و مرد بود رفع ابهام کرده، صریحاً فرموده اید که«کدام مسلمان میتواند سب نبی را ببخشد؟ مگر می توان با احکام اسلامی برخوردهای روزمرّه داشت؟» البته مع الأسف عملکرد شما در 16سال گذشته نسبت به کسانی که به ساحت مقدس پیامبر اکرم(ص)، حضرت زهرای اطهر(س)، امام حسین(ع) و... اهانت کردند این را نشان نمی دهد، زیرا در 8 سال گذشته هیچ گاه ندیدیم که از این همه اهانت برآشفته شوید و از دستگاه قضایی بخواهید با آنها برخورد نمایند!

زمانی که آغاجری مرتد، دین را افیون ملتها و دولتها خواند و به ساحت پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) اهانت کرد، حوزه ها خروشیدند و جامعه محترم مدرسین حوزه علمیه قم، سازمان مجاهدین انقلاب را نامشروع خواند و قاضی شجاع همدان او را به مرگ محکوم کرد، چه کسانی برای آزادی وی از زندان و لغو حکمش شبانه روز تلاش کردند؟! هنگامی که آقای کروبی از جایگاه ریاست مجلس و از تریبون ملت، حکم قاضی را ننگین! خواند جنابعالی چه موضعی اتخاذ کردید؟! البته باز هم اظهار خوشحالی می کنیم که جنابعالی در مورد تغییر ناپذیری احکام اسلام با ما هم نظرید.

آقای هاشمی! درباره تساوی حقوق زن و مرد چنان بسط کلام داده و اصول قانون اساسی را برایمان متذکر شده اید که گویا هرگز قانون اساسی را ندیده ایم! گرچه در این بخش ابتدا تصریح کرده اید که زن و مرد از نظر جسمی و روانی متفاوت اند و این تفاوت می تواند برای هر طرف امتیازی باشد ولی در ادامه به گونه ای سخن گفته اید که گویا باید به سمت تساوی حقوق زن و مرد گام برداشت.

آقای هاشمی! خوب می دانید درباب حقوق زن و مرد ملاک عدالت است نه تساوی و اگر در قانون اساسی مقرر می دارد «همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلامی برخوردارند» در کنار «یکسان بودن در حمایت قانون» قید «موازین اسلامی» وجود دارد یعنی همان حقوقی که خداوند برای زن مقرر فرموده، باید قانون به گونه ای باشد که از این حقوق خود بدون کمترین مشکل برخوردار باشد چنانکه مردان نیز از حقوق خود برخوردارند و بسیار روشن است که تساوی در حمایت قانون از حقوق زن و مرد غیر از تساوی حقوق آنها است. آقای هاشمی! خوب است به این سؤال بانوان کشور نیز پاسخ روشنی بفرمائید که در 8 سال دوران ریاست جمهوریتان کدام مشکل از مشکلات آنها را حل کرده اید؟

ه) مرکز تحقیقات استراتژیک

فرمودید« معلوم نیست که آنچه باعث عصبانیت طلاب و فضلاء شده است عنوان و اسم مرکز تحقیقات استراتژیک است یا افرادی که در آن سمت و مسئولیت دارند» و سپس ابتدا حضور افراد نام برده در رنجنامه را در آن مرکز انکار کرده و بعد گفته اید که بر فرض هم که باشند چه مشکلی پیش می آید؟ مهم خروجی آن است.

آقای هاشمی! گمان نمی کنیم هیچ طلبة فاضلی وجود داشته باشد که اصل تأسیس مرکز تحقیقات استراتژیک را زیر سؤال ببرد. البته، آنچه برای ما مهم است افرادی هستند که در مجموعه مزبور مسئولیت دارند و مهمتر، خروجی آن است که نتیجه مطالعات چیست و کدام استراتژی قرار است اتخاذ شود؟ آیا جز این است که در دوره 8 ساله آقای خاتمی بر ارزشهای اسلامی و الهی چوب حراج خورد و عملا تسامح و تساهل در جامعه ترویج شد؟ آیا جز این است که روشنفکران غرب زده در سایه حمایت ایشان به همه احکام و اعتقادات اسلامی حمله کرده و آن را به باد تمسخر گرفتند و حتی دین خدا را افیون دولتها و ملتها برشمردند؟! و آیا مسئولیت چنین فردی در آن مرکز به معنای حضور همفکران او در آن مرکز نیست؟! با چنین سابقه ای بسیار بعید به نظر می رسد که مقام معظم رهبری برای عضویت ایشان در آن مرکز توصیه ای بفرمایند. البته قبلاً هم کسانی نظیر اینگونه نسبت ها را به معظم له داده اند که بعداً معلوم شد دروغ است. به هرصورت باید به ما حق بدهید که چنین نسبتی را بدون تأیید دفتر ایشان از شما نپذیریم.

آقای هاشمی! آیا مصاحبه سعید حجاریان مدیر مرکز مطالعات استراتژیک در روزنامه شرق را نخوانده اید که این افراد را از اعضای مرکزمطالعات استراتژیک ریاست جمهوری تأسیس شده توسط جنابعالی ذکر می کند: آقایان آغاجری، کدیور، آرمین، بهزاد نبوی، حسین بشریه، سروش و...

آیا کتاب کدیور درباره ولایت فقیه ـ که در آن اصل ولایت فقیه زیر سؤال رفته ـ حاصل همان مطالعات استراتژیک نیست؟ قطعاً این خبر ـ که از سوی مجمع تشخیص مصلحت تکذیب نشد ـ را ملاحظه کرده اید که تمام این افراد پس از روی کار آمدن دولت احمدی نژاد و مسئولیت آقای ذاکر در مرکز بررسی های استراتژیک ریاست جمهوری، کوچ دسته جمعی به مرکز تحقیقات مجمع تشخیص کردند؟

آقای هاشمی! خروجی آن مرکز با صرف سالانه چند میلیارد تومان چیست؟ سایت آفتاب نیوز چه مواضعی اتخاذ می کند؟ خواهشمند است یک بار این سایت متعلق به آن مرکز را از بدو تأسیس تا کنون ملاحظه بفرمائید آن وقت خواهید دید حضور این گونه افراد در آن مرکز چه نتایجی را در پی دارد. اگر فرصت ندارید فقط مواضع آن را دربارة جنگ اسرائیل حزب الله ببینید! در حالی که سایتهای دیگر از جمله بازتاب درباره عظمت حزب الله و قدرت و توان آن در جنگ و سیستم پیشرفته اطلاعاتی امنیتی آن سخن می گویند سایت آفتاب نیوز دربارة برتری سیستم اطلاعاتی موساد بسط سخن داده و چنان وانمود کرده که این سازمان حتی از سازمان سیا نیز قویتر است. این سایت آن چنان از موساد تعریف کرده و مراحل مختلف آن را توضیح داده که گویا عضوی از موساد در آن سایت وجوددارد!!

آقای هاشمی! دربارة زهد فروشی به تفصیل بسط سخن داده و تصریح کرده اید که آن را بد و گناه می دانید و از اینکه امام(ره) برخلاف دیگران در بیرون منزلشان قالی فرش می کرده اند نتیجه گرفته اید که نباید در برخورد با مردم ریاکار بود. سپس در این بخش به منزل 800 متری خود در دزاشیب شمیران تهران اشاره کرده و گفته اید الآن در منزل اجاره ای زندگی می کنید که خیلی کمتر از آن است. در بخش دیگری از آن درباره آقازاده هایتان نوشته اید: «هیچ یک از بچه های ما کار اقتصادی به آن معنی جز ادامه کشاورزی ندارند ـ همان کشاورزی که ما در قم و رفسنجان داشتیم و با زمین ها کار می کنند» سپس فرموده اید:«یاسر در مرکزتحقیقات استراتژیک به من کمک می کند ـ مهدی در جوانی با جهاد کار می کرد، مدتی در سازمان بهینه سازی مصرف سوخت بود و در حال حاضر مسئول دفتر من در هیأت امنای دانشگاه آزاد اسلامی است. او قبلاً کار بسیار مهمی را شروع کرده بود که جزو افتخارات ایشان می دانم. تکنولوژی این سکوهایی را که می بینید در دریا نصب می شود، دیگران اصلاً قبول نداشتند که این کار را می توان کرد. الآن سکوهای هفت هزار تنی می سازند. تکنولوژی لوله زیر دریا را او آورد. محسن هم در زمان دفاع مقدس به دلیل نیاز کشور مقطع دکتری خود را در کانادا نیمه کاره رها کرد و در صنایع موشکی سپاه مشغول به کار شد و اکنون مدیر عامل مترو است».

آقای هاشمی! آیا مطالب فوق با مشی امام(ره) که حضرت عالی زندگی خودتان را ملهم از ایشان می دانید موافق است؟

اولا: امام (ره) با جهت گیری زندگی روحانیت به سمت وسوی اشرافیگری مخالف بودند و این مطلب را در دوران ده ساله رهبری پربرکتشان بارها متذکرشدند؛ امام(ره) نسبت به دنیازدگی و خروج روحانیت از زیّ طلبگی حساسیت داشتند که در جمع اعضای مجلس خبرگان رهبری اول، رسماً آن را به عنوان «نگرانی» خودشان ذکر کردند و فرمودند.

«خوف این دارم... مبادا خدای نخواسته به واسطه بعضی از اعمالی که از بعضی از این روحانیون و معممین صادر می شود این موجب این بشود که یک وقتی سستی در روحانیت پیدا بشود. اگر روحانیون از آن زیّ که مشایخ ما در طول تاریخ داشته اند و ائمه هدی سلام الله علیهم داشته اند ما اگر خارج شویم، خوف این است که یک شکستی به روحانیت بخورد و شکست روحانیت شکست به اسلام است ... اگر ما از زیّ متعارف روحانیت خارج بشویم و خدای نخواسته، توجه به مادیات بکنیم، در صورتی که خودمان را با اسم روحانی معرفی می کنیم، این ممکن است منتهی بشود به اینکه روحانیت شکست بخورد» (صحیفه امام،ج18،ص13). به راستی آیا سکونت در منزل 800 متری یا قدری کمتر از آن در دزاشیب شمیران تهران با آن امکانات خاص با «زیّ متعارف روحانیت» چه اندازه مناسبت دارد؟! فاصله خانة اجاره ای شما با خانه اجاره ای حضرت امام(ره) در جماران که سادگی آن چشم هر بیننده ای را مجذوب خویش می کرد چقدر است؟! و آیا چند در صد از روحانیون یا مردم قادرند در بهترین نقطه تهران ـ شمال شهر ـ خانة 800 متری یا کمی کمترخریداری یا اجاره کنند؟!

ثانیاً: تفکر اشرافیگری در سیاستگذاری کلان کشور مؤثر است، در انتخاب دفتر کار ـ کاخ مرمرـ و انتخاب نوع همکاران، و در جهت گیری روح اشرافیگری مسئولان زیردست تأثیر بسزایی دارد. این روحیه اشرافیگری موجب شد که دو سال پس از سرکار آمدن دولت جنابعالی در27 مرداد 1370، مقام معظم رهبری در جمع کارگزاران نظام و با حضور جنابعالی نسبت به این گرایش خطرناک هشدار بدهند و بفرمایند: «کمتر خرج کنیم، کمتر بذل و بخشش کنیم، بذل و بخشش های بیجا، کمتر به زندگی شخصی خودمان بپردازیم؛ من و شما طلبه قبل از انقلابیم. شما یک معلم بودید، یکی دانشجو بودید، یکی طلبه بودید، یکی منبری بودید،همه مان اینجور بودیم، ما حالا عروسی بگیریم مثل عروسی اشراف! خانه درست کنیم مثل خانه اشراف! حرکت کنیم توی خیابان ها مثل حرکت اشراف! خود اشراف مگر چه بودند؟ فقط چون او ریش خودش را تراشیده بود و ما ریشمان را گذاشتیم این فقط کافی است؟ نه آقا ما می شویم مترفین. و الله توی جامعه اسلامی هم مترف ممکن است به وجود بیاید. بترسیم از آیه شریفه که «و اذا اردنا ان نهلک قریهْْ امرنا مترفیها ففسقوا فیها» بلکه مترف، فسق را هم بدنبال خودش میآورد... چنانچه مبلغی از مخارج دولت عبارت بشود از تغییر دکوراسیون و اتاق مدیر کل و معاون وزیر و وزیر و فلان مسئول، این جرم است این خطاست، اگر یک یار مخارج دولت این باشد که به فلان تعداد ماشین جدید بیاوریم این دستگاه ها تقسیم کنیم حق نداریم این را جزء مخارج دولت حساب بکنیم به حساب آن از سوبسید مردم بزنیم. نه آقا! این خلاف است، حدّ بگذارید برای این کارها. ماشین لوکس و نو و سیستم بالا و جدید سؤال میکنیم چرا؟ اشکال امنیتی دارم! چه اشکال امنیتی؟! بنشینید آقایان مسئول در شورای امنیت کشور، جاهای دیگر معین کنند. بِبُرّید یک جایی این مسأله را. من اگر باید دخالت کنم بگوئید یک جایی دخالت کنم. این چه وضعی است که همینطور بی حساب و کتاب جلوی هر وزارتخانه ای جلوی هر اداره ای ده ها ماشین مال مسئولین آنجا به رنگ های گوناگون!... اینها روحانیون را از مردم دور می کند، روحانیون به تقوا و به ورع و بی اعتنایی به دنیا در چشم ها شیرین شدند؛ بدون ورع بدون دورانداختن دنیا نمی شود درچشمها شیرین ماند. مردم رودربایستی ندارند، خدا هم با کسی رودربایستی ندارد» (روزنامه جمهوری اسلامی، 27/5/70، ص15).

 آری این هشدارها در حالی بود که هنوز دو سال از تشکیل دولت جنابعالی ـ کارگزاران ـ گذشته بود و متأسفانه همین روند ادامه یافت تا در پایان دولت خاتمی خرید هواپیمای 60 میلیارد تومانی تشریفاتی سلطان برونئی هم برای آقای خاتمی زیّ طلبگی شد!! و در طول این مدت، محرومان، محرومتر و اشراف و ثروتمندان، ثروتمندتر گردیدند! و باز تأسفبارتر اینکه دردولت شما به جای توجه به فرمایشات حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری مبنی بر حذف تشریفات، به تدریج سوبسیدها حذف گردید و طبقه محروم جامعه در زیر چرخ سیاستهای تعدیل اقتصادی خرد شدند. و بدتر از آن اینکه در حذف سوبسیدها با مردم نیز شفاف صحبت نمی شد؛ همه مردم به یاد دارند که سوبسید مرغ و تخم مرغ به یکباره حذف شد و قرار بود که سوبسید آن را از بانکها نقداً دریافت کنند ولی این امر فقط برای یک بار و آن هم برای یک کوپن اجرا شد و تمام!

آری! روحیه اشرافیگری کار را بدانجا رساند که از شکم مردم زده می شد و برای تغییر دکوراسیون اطاق وزیر یا فلان مسئول مملکتی و برای خرید ماشینهای لوکس آن چنانی و برای مراسم استقبال از فلان شخصیت و برای ...! هزینه می شد!!

باز هم آری نتیجه آن سیاستهای اشرافیگرایانه آن شد که مقام معظم رهبری در سال 81 طی پیامی به دومین همایش سراسری تشکلهای اسلامی دانشگاه های علوم پزشکی کشور از دانشجویان می خواهند مسئولان امر را مورد سؤال قرار دهند: « باید هر پدیدة ضد عدالت در واقعیات کشور مورد سؤال قرار گیرد. مسابقه رفاه میان مسئولان، بی اعتنایی به گسترش شکاف طبقاتی در ذهن و عمل برنامه ریزان، ثروتهای سربرآورده در دستانی که چندی پیش تهی بودند، هزینه کردن اموال عمومی در اقدامهای بدون اولویت و به طریق اولی در کارهای صرفاً تشریفاتی، میدان دادن به عناصری که زرنگی و پررویی آنان همه گلوگاههای اقتصادی را به روی آنان می گشاید و خلاصه پدیده بسیار خطرناک انبوه شدن ثروت در دست کسانی که آمادگی دارند آن را هزینه کسب قدرت سیاسی کنند و البته با تکیه بر آن قدرت سیاسی، اضعاف آنچه را هزینه کرده ا ند گرد می آورند، اینها و امثال آن نقطه های استفهام برانگیزی است که هر جوان معتقد به عدل اسلامی، ذهن و دل خود را به آن متوجه می یابد و از کسانی که مظنون به چنین تخلفاتی شناخته می شوند، پاسخ می طلبد و همچنین در کنار آن از دولت و مجلس و دستگاه قضایی، عملکرد قاطعانه برای ریشه کن کردن این فسادها را مطالبه می کند، امروز این مهمترین و مطرح ترین مسأله کشور ماست و نسل جوان دانشجوی متعهد و مؤمن نمی تواند نسبت به آن بی تفاوت بماند.»

آقای هاشمی! تا کنون هیچ فکر کرده اید که چرا مقام معظم رهبری درسال81 از دانشجویان می خواهند مظنونین به چنین تخلفاتی را مورد بازخواست قرار دهند؟! آیا این همه فساد اقتصادی در نتیجه سیاست های اشرافی‌گرایانه دولتهای سازندگی و اصلاحات نبود که تیم اقتصادی کارگزاران در هر دوجا فعال بود؟! آیا حق نداریم بپرسیم آقازاده های حضرتعالی که به گفته شما هنوز در قم و رفسنجان کشاورزی می کنند! و از این راه ارتزاق مینمایند! در شرکت صنایع دریایی ـ صدرا ـ که به قول شما سکوهای هفت هزار تنی می سازد و تکنولوژی لوله زیردریا را داراست چقدر سهام دارند؟ و آیا آقازاده های شما در مسئولیت هایی که خودتان فرمودید همه مجانی کار می کنند و فقط از کشاورزی قم و رفسنجان ارتزاق میکنند؟! آیا کسی این را باور میکند؟ براستی مگر قرار نبود از امام(ره) یاد بگیریم زهدفروشی نکنیم و با مردم از در ریاکاری سخن نگوئیم؟! آیا شرکت پسته رفسنجان، موزه ریاست جمهوری ـ بخوانید مجتمع بزرگ تجاری رفسنجان ـ، هواپیمایی ایرماهان، پروژه بزرگ هفت باغ هفت آسمان که از کرمان تا ماهان ادامه دارد، ارگ جدید بم، مؤسسه مولی الموحدین و دانشگاه آزاد، مظنون به تخلف نیست که بتوان درباره آن سؤال کرد؟! آیا وقت آن نرسیده است که از اینگونه مؤسسات فرهنگی -که طی سالهای گذشته به صورت عرف در آمده و هرکس میخواهد ثروت ها به نامش نباشد مؤسسه فرهنگی تأسیس می کند تا هم از دادن مالیات در امان باشد و هم نامش در لیست قرار نگیرد!ـ بازرسی اساسی صورت بگیرد؟ خوب است برای تیم بازرسی که می خواهند موارد فوق و امثال آن را بررسی کنند، امنیت لازم تأمین شود؛ زیرا بیم آن دارند که جرمشان بسیار سنگین تر از کسانی باشد که در قم فقط می خواستند درباره مسایل فوق طرح سؤال کنند! و براستی چرا نتایج تحقیق و تفحص مجلس از دانشگاه آزاد که از قرار مسموع پروندهای قطور دارد به اطلاع مردم نمی رسد؟ چه کسانی مانع این اطلاع رسانی هستند؟!

رابعاً ازجنابعالی می خواهیم همانگونه که آقای دکتر احمدی نژاد لیست اموال خود ـیک پژوی 504 مدل 77 میلادی، دو عدد خط تلفن ثابت و یک منزل قدیمی در تهرانـ در اختیار رسانه ها قرار داد و به اطلاع افکار عمومی رسید، شما هم لیست اموالتان را در اختیار رسانه ها قرار دهید تا اگر مردم ملکی یا مالی را غیر از آن یافتند از بخشش شما استفاده کنند! در غیر این صورت مردمی که از اموال شما در لیست موجود در دستگاه قضایی بی اطلاع هستند چگونه می توانند هر ملک و ثروتی غیر از آن یافتند بنا به دستور شما آن را تصاحب کنند؟

خامساً: تأسیس موزه ریاست جمهوری در رفسنجان که عمدتاً یک مرکز تجاری مهم است و در آن میلیاردها تومان هزینه شده، با کدام بودجه انجام گرفته و آیا این ساختمان با کپرهای کپرنشینان عنبرآباد استان کرمان و شکم های گرسنه محرومان آن منطقه تناسبی دارد؟ و آیا این بود نتیجه عدالت اجتماعی ای که سالها در خطبه اول نماز جمعه از آن سخن می گفتید؟!

در پایان از اینکه سخن به درازا کشید و مجبور شدیم شمه ای از درد دلهای کهنه خود را با شما در میان بگذاریم و گاه با صراحت لهجه همراه بود عذرخواهی می کنیم.

به امید شرکت شما در یک نشست کاملاً آزاد در حوزه علمیه قم

منبع انصار



نویسنده : محمد » ساعت 7:55 صبح روز چهارشنبه 86 بهمن 24


نقد محتوای جوابیه

الف) موضوع مشروعیت و مقبولیت

در رنجنامه، گلایه شده بود که جنابعالی که از یاران امام و انقلاب هستید چرا مشروعیتِ حکومت و نظام اسلامی را زمینی دانسته و منشا مشروعیت را مردم می دانید در حالی که این سخن بر خلاف نص صریح کلام امام راحل است! جنابعالی در جوابیه ضمن تأکید بر همان ادعای قبلی نوشته اید «جای تأسف است که از این کلام امام(ره) برآشفته شده اید که ایشان مشروعیت را به مردم نسبت می دادند» سپس اظهار داشته اید که چون از سال 1332 با امام راحل بوده اید و حتی در مسیر از منزل تا کلاس و بالعکس نیز شرف همراهی با ایشان را داشته اید بیش از ماها از دیدگاههای ایشان اطلاع دارید. در همین راستا اظهار داشته اید: «بارها از ایشان شنیدم که فقط باید به مردم اتکا کرد» پس از آن برای نفی متافیزیکی بودن ولایت فقیه و اثبات زمینی بودن آن به پنج جمله از فرمایشات امام تمسک جسته اید که تمامی آنها تحریف و یا تقطیع شده است! و یا بر مدعا هیچ دلالتی ندارد! و متأسفانه فرصتی نیافته اید که به نرم افزار صحیفه امام یا صحیفه نور مراجعه فرمائید تا دیدگاههای امام (ره) درباره مشروعیت و الهی بودن منشأ ولایت فقیه را ملاحظه کنید. ما در اینجا برخی از فرمایشات معظم له را برای اطلاع جنابعالی متذکر میشویم:

«ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است. قضیه ولایت فقیه یک چیزی نیست که مجلس خبرگان ایجاد کرده باشد؛ ولایت فقیه یک چیزی است که خدای تبارک و تعالی درست کرده است همان ولایت رسول الله است. اینها از ولایت رسول الله هم میترسند» (صحیفه نور جلد 1، ص26)

«خدا او ـ ولی فقیه ـ را ولی امر قرار داده است، اسلام او را ولی امر قرار داده است» (همان، جلد11، ص133)

امام(ره) بر اساس همین مبنا که ولایت فقیه را امری آسمانی و منصوب از جانب خداوند میدانند (متافیزیکی) در حکم نخست وزیری مهدی بازرگان میفرمایند: «من بواسطه ولایتی که از طرف خدا دارم شما را منصوب میکنم» (همان، جلد5، ص31) در جای دیگر درباره علت تعیین دولت موقت و نصب آقای بازرگان می فرمایند: «من که ایشان را حاکم کردم یک نفر آدمی هستم که به واسطه ولایتی که از شارع مقدس دارم ایشان را قرار دادم»(صحیفه امام،ج6،ص59) بر اساس همین مبنا امام(ره) همه رؤسای جمهور زمان خودش از بنی صدر گرفته تا آیت الله خامنه ای را منصوب می کردند و مقام معظم رهبری نیز، از جنابعالی گرفته تا دکتر احمدی نژاد را به سمت رئیس جمهوری نصب کرده اند. امام(ره) صریحاً می فرمودند «رئیس جمهور منتخب مردم، اگر از طرف ولی فقیه نصب نشود طاغوت است»(صحیفه نور ، ج9، ص253)

امام(ره) تا آنجا بر این مبنا تاکید داشتند که در حکم شهید رجایی مرقوم فرموده اند: اگر چنانچه خدای نخواسته تخلف کند مشروعیت آن را خواهم گرفت (همان، جلد15، ص76)

ایشان در اجرای حکم الهی پس گرفتن «مشروعیت» که موجب عزل رئیس جمهور می شود از مخالفت احدی حتی تمامی ملت نیز واهمه ای نداشتند! چنانکه در ماجرای عزل بنی صدر فرمودند «امروز وظیفه من این است که او را معزول کنم هر چند فریاد مرگ بر خمینی را در سراسر کشور با گوش خود بشنوم.» (نهضت امام خمینی(ره)، دفتر سوم، ص354، سید حمید روحانی)

جناب آقای هاشمی! براستی آیا بازهم می توان در برابر نصّ کلام امام(ره) اجتهاد کرد و گفت امام مشروعیت را به رای مردم می دانستند؟! شما روحانی و تحصیل کرده حوزه علمیه قم هستید و میدانید که اوّلاً نمیتوان در مقابل نص اجتهاد کرد و ثانیا اگربرفرض کلامی از امام نقل شود که ظاهری خلاف نص صریح سخن ایشان باشد آن کلام را باید توجیه کرد نه اینکه از نصّ صریح دست برداشت. آنچه جنابعالی از امام(ره) نقل کرده اید اوّلاً هیچ تعارضی با نص کلام امام(ره) ندارد، زیرا امام(ره) در عین اینکه مشروعیت نظام و حکومت را به ولی فقیه منصوب از جانب شارع مقدس میداند برای مردم و آرای آنها نیز احترام خاصی قائل بودند چون میدانستند که ملت ما غیر از اسلام چیزی نمی خواهند لذا بارها تصریح می کردند «مردم مطلعند که چه می خواهند. اگر چنانچه همین ولایت فقیه را که، معنایش این است که آنی که خدای تبارک و تعالی تعیین کرده است برای نظارت در امور و تعیین مراکز قدرت، آن عبارت از فقیه جامع الشرائط است، اگر همین را شما به رفراندوم ملت بگذارید همان رایی که او آورد این را هم بدهید مردم، همین را می خواهند. مردم آن چیزی را که خدا می خواهد می خواهند. آن چیزی را که پیغمبر خدا فرموده می خواهند. بیخود دست و پا نکنند اینها، باید به مسیر ملت بیایند» (صحیفه امام،ج10، ص323-322).

بنابراین اگر امام میفرمایند «شما هم مسیر همین ملت را طی کنید و با ملت باشید، دنبال ملت باشید» ملتی را می گویند که چیزی را که خدا می خواهد و رسول خدا میخواهد می خواهند نه هر ملتی ولو هواهای نفسانی شان را بخواهند چنانکه در غرب چنین است.

ثانیاً: بسیار بر خلاف انتظار بود که کلام امام (ره) در نامه جنابعالی دچار تحریف گردد! اگر به اصل فرمایش حضرت امام مراجعه شود خواهید دید امام(ره) در همین سه موردی که نقل کرده اید بر «منصوب بودن» ولی فقیه از جانب خدا و ائمه معصومین(ع) تأکید ورزیده اند ولی مع الاسف آن بخش از سخنان حضرت امام در جوابیه شما تحریف و حذف شده است!! اکنون مواردی را که جنابعالی از کلام امام(ره) متذکر شده اید می آوریم و سپس اصل آن را نیز برای قضاوت افکار عمومی متذکر می شویم و قسمت های نقل شده در جوابیه جناب عالی با خط کشی مشخص شده است تا خوانندگان خود قضاوت کنند.

1) « شما هم مسیر ملت را طی کنید و با ملت باشید، حساب خودتان را از ملت جدا نکنید.... باید دنبال ملت باشید باید هوادار ملت باشید» (صحیفه امام، ج10، ص58 و 59)

اصل فرمایش حضرت امام را که در آن تصریح به منصوب بودن ولی فقیه از جانب ائمه معصومین(ع) شده ملاحظه بفرمائید: «امر دولت اسلامی اگر با نظارت فقیه و ولایت فقیه باشد آسیبی به این مملکت نخواهد وارد شد. گویندگان و نویسندگان نترسند از حکومت اسلامی و نترسند از ولایت فقیه. ولایت فقیه آن طور که اسلام مقرر فرموده است و ائمه(ع) مانصب فرموده اند به کسی صدمه وارد نمی کند، دیکتاتوری به وجود نمی آورد، کاری که بر خلاف مصالح اسلام است انجام نمی دهد، کارهایی که بخواهد دولت یا رئیس جمهور یا کس دیگری بر خلاف مسیر ملت و بر خلاف مصالح کشور انجام دهد، فقیه کنترل می کند، جلوگیری می کند. بر خلاف مسیر اسلام و ملت حرکت نکنید، شما از اسلام نترسید، از فقیه نترسید، از ولایت فقیه نترسید، شما هم مسیر همین ملت را طی کنید و با ملت باشید حساب خودتان را از ملت جدا نکنید؛ ننشینید پیش خودتان طرح بریزید و پیش خودتان برنامه درست کنید، شما باید دنبال ملت باشید. شما اینقدر اشکال به برنامه های اسلامی نکنید. شمایی که از اسلام هستید لکن از اسلام درست اطلاع ندارید، مسلم هستید لکن از احکام اسلام درست مطلع نیستید. شیعه هستید لکن از احکام ائمه علیهماالسلام درست مطلع نیستید،اینقدر کارشکنی نکنید... (صحیفه امام، ج10، ص59-58)

بسیار واضح است روی سخن حضرت امام با روشنفکران وابسته ای است که راه خودشان را از ملت مسلمان ایران جدا کرده و حاضر به پذیرش جمهوری اسلامی و اصل مترقی ولایت فقیه نیستند نه اینکه امام بخواهند مشروعیت حکومت را به «ملت» بدهند. در همان عبارات فوق ایشان تصریح میکنند که ولی فقیه منصوب از سوی ائمه معصومین (ع) است ولی معلوم نیست چرا جنابعالی مطالب را تقطیع و تحریف کرده و دقیقاً بر خلاف نظر امام بر مدعای خودتان یعنی زمینی بودن ولایت فقیه به کار گرفته اید!!

2) «خیال نکنند که این ملت نمی فهمد چیزی، نخیر، ملت بهتر از ماها میفهمند» (صحیفه امام، ج10،ص322)

دراین مورد هم متأسفانه باز کلام امام (ره) تقطیع و تحریف شده است. هرگز امام(ره) با این جمله که «ملت بهتر از ماها می فهمند» در صدد این نیستند که بگویند مشروعیت نظام اسلامی به «مردم » است بلکه تصریح میکنند این ملت هر چه خدا می گوید قبول دارد، هر چه پیغمبر خدا میگوید قبول دارد؛ به روشنفکران وابسته سفارش میکنند که به راه این ملت برگردند و در همان پاراگراف تصریح میکنند که فقیه جامع الشرائط منصوب از جانب خداست. اصل فرمایش امام چنین است:«اگر صد بار هم انتخابات کنید باز مردم همان اسلام را می خواهند» سپس میفرمایند: «این ها بر همان مسیر ملت راه بروند و خیال نکنند که این ملت نمی فهمند چیزی، نخیر ملت راه خودش را پیدا کرده و دارد می رود... الآن هم همه مطلع هستند که چی می خواهند. آن وقت می گویند نمی دانند چه می خواهند. نخیر، مردم مطلعند که چه می خواهند. اگر چنانچه همین ولایت فقیه را که معنایش این است که آنی که خدای تبارک و تعالی تعیین کرده است برای نظارت در امور و تعیین مراکز قدرت، آن عبارت از فقیه جامع الشرائط است، اگر همین را شما به رفراندوم ملت بگذارید همان رأیی که او آورد [و دیدید] این را هم بدهید مردم، همین را می خواهند! مردم آن چیزی را که خدا می خواهد می خواهند. آن چیزی را که پیغمبر خدا می خواهد می خواهند. بیخود نباید دست و پا کنید اینها، باید به مسیر ملت بیایند» (صحیفه امام، جلد10،ص323-322.)

آقای هاشمی! براستی آیا صحیح است از این پاراگراف که امام در صدد اثبات این نکته است که ولایت فقیه منصوب از جانب شارع مقدس و خدا و ائمه است، دقیقاً خلاف آن را به امام(ره) نسبت دهیم و بگوئیم امام(ره) مشروعیت نظام و حکومت را امری زمینی می دانست؟!

ب) نفی متافیزیکی بودن[نفی آسمانی بودن] ولایت فقیه

آقای هاشمی! در این جوابیه ضمن تأکید بر ادعاهای قبلی مبنی بر زمینی بودن حکومت، تصریح شده است: «آیت الله هاشمی رفسنجانی بارها گفته اند که نباید برای ولی فقیه شخصیتی متافیزیکی متصور شد» سپس از اینکه ما بر این کلام خرده گرفته ایم گلایه نموده اید. آنگاه برای اثبات ادعای خود مبنی بر متافیزیکی نبودن ولایت فقیه به سخنان حضرت امام تمسک کرده اید که 1) « اسلام دین قانون است. پیغمبر هم خلاف قانون نمی توانست بکنند.... خدا به پیغمبر میگوید که اگر یک حرف خلافی بزنی، رگ وتینت(گردنت) را قطع می کنیم. حکم قانون است. غیر از قانون الهی کسی حکومت ندارد. برای هیچ کس حکومت نیست، نه فقیه و نه غیرفقیه، همه تحت قانون عمل می کنند» (صحیفه امام،جلد10،ص353).

با ملاحظه اصل فرمایش حضرت امام(ره) در صحیفه امام ملاحظه می کنیم که باز هم در این پاراگراف تحریف و تقطیع صورت گرفته تا بتوانید بر مدعای خودتان مبنی بر اینکه ولایت فقیه امری متافیزیکی نیست بلکه امری زمینی است از فرمایش ایشان شاهد بیآورید، در حالی که آن پیر فرزانه این سخنان را دقیقاً در راستای الهی بودن ولایت فقیه ایراد فرموده اند. ایشان در این سخنرانی می فرمایند ولی فقیه نمیتواند خلاف آنچه قانون خداست حرفی بزند، حکمی صادر کند چنانکه پیامبر خدا (ص) هم همین طور بود همه باید مجری قانون خدا باشند غیر از قانون الهی کسی حکومت ندارد، خدا به پیامبرش می فرماید که اگر بخواهی تخلف کنی و بر غیر حکم خدا ـ خواست خودت یا خواست مردم ـ حکم کنی رگ گردنت را خواهیم زد. براستی کجای این فرمایش بر غیرالهی ـ غیرمتافیزیک ـ بودن ولایت فقیه دلالتی دارد؟! آیا اگر گفتیم ولی فقیه باید طبق قانون الهی عمل کند یعنی او شخصیتی است غیرمتافیزیکی و غیرالهی؟! و براستی آیا جنابعالی پیامبر خدا(ص) را به دلیل اینکه ملزم به اجرای قانون الهی است شخصیتی غیرآسمانی و غیرمتافیزیکی می دانید؟! البته قطعاً چنین نیست. در اینجا شایسته است باز هم اصل سخنان امام را برای جنابعالی و خوانندگان عزیز بیاوریم و مواردی که حضرت عالی آن را ذکر کرده اید با خط کشی نشان دهیم تا معلوم شود امام(ره) چه فرموده و اکنون از کلامشان چه برداشتی میشود.

«جمهوری اسلامی یعنی احکام اسلام، باید احکام، احکام اسلام باشد. این حرفهایی که می زنند که خیر اگر چنانچه ولایت فقیه درست بشود دیکتاتوری می شود اینها از باب این است که ولایت فقیه را نمی فهمند چیست؟ [می گویند] ولایت فقیه نباید بشود برای اینکه باید حکومت ملت باشد. اینها ولایت فقیه را اطلاع بر آن ندارند ـ مسائل این حرفها نیست ـ ولایت فقیه می خواهد جلوی دیکتاتوری را بگیرد نه اینکه می خواهد دیکتاتوری کند. اینها از این می ترسند که مبادا جلو گرفته بشود، جلوی دزدیها را می خواهد بگیرد. اگر رئیس جمهور با تصویب فقیه باشد با تصویب یک نفری که اسلام را بداند چیست، درد برای اسلام داشته باشد، اگر درست بشود نمی گذارد این رئیس جمهور یک کار خطا بکند و اینها این را نمی خواهند. اینها اگر یک رئیس جمهور غربی باشد همه اختیارات را دستش بدهند هیچ مضایقه ای ندارند و اشکالی نمی کنند؟ اما اگر یک فقیهی که یک عمری را برای اسلام خدمت کرده علاقه به اسلام دارد با آن شرائطی که اسلام قرار داده است که نمیتواند یک کلمه تخلف بکند [اشکال می کنند] اسلام دین قانون است. پیغمبر هم خلاف قانون نمی توانست بکند، نمی کرد هم، البته نمی توانست هم بکند. خدا به پیغمبر می گوید که اگر یک حرف خلاف بزنی رگ وتینت [رگ گردنت] را قطع میکنم. حکم قانون است. غیر از قانون الهی کسی حکومت ندارد – برای هیچ کس حکومت نیست نه فقیه و نه غیر فقیه – همه تحت قانون عمل میکنند مجری قانون هستند – همه، هم فقیه و هم غیر فقیه همه مجری قانون اند- فقیه ناظر بر این است که اینها اجرای قانون بکنند، خلاف نکنند، نه اینکه خودش یک حکومتی بکند، بلکه می خواهد نگذارد این حکومت هایی که اگر چند روز بر آنها بگذرد برمی گردند به طاغوتی و دیکتاتوری، می خواهد نگذارد بشود...» (صحیفه امام، ج10، ص353)

امام (ره) در اینجا برعکس برداشت شما، منشأ مشروعیت نظام و ولایت فقیه را خداوند می داند و می فرماید صرف نظر از آن نه فقیه و نه غیرفقیه حق حکومت ندارد حتی پیامبر (ص) هم مشروعیتش به اعتبار خداست. و براستی چه زیبا فرموده اند که اگر فقیه جامع الشرائط نباشد حکومت ها به دیکتاتوری و طاغوت کشیده می شود. حتما یادتان هست که در پایان دورة دوم ریاست جمهوری شما برخی از کسانی که امروز در پناه سیاسی دولت انگلیس به سر می برند برای مادامالعمر شدن ریاست جمهوری حضرتعالی خواهان اصلاح قانون اساسی می شدند؟! و حتماً یادتان هست که آقای خاتمی در دوره دوم ریاست جمهوری اش لایحه ای تقدیم مجلس کرد که در آن اختیارات ریاست جمهوری به اندازه ای افزایش می یافت که رئیس جمهور را به یک قدرت مطلق و دیکتاتور تبدیل می کرد؟ اگر نبود رهبری و ولایت فقیه و شورای نگهبان قانون اساسی حتماً آنچه امام پیش بینی فرموده بودند تحقق می یافت.

3) یکی دیگر از مواردی که برای نفی متافیزیک و الهی بودن ولایت فقیه به آن استناد کرده اید نامه حضرت امام(ره) به نمایندگان مجلس است که دربارة حدود و اختیارات ولایت فقیه آمده است: «با تشکر وافر از نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی، چون گفتار آقایان پخش می شود و ممکن است سوء تفاهمی بین مردم حاصل شود، لازم است عرض کنم آیات و روایاتی وارد شده است که مخصوص به معصومین علیهمالسلام است و فقها و علمای بزرگ اسلامی هم در آنها شرکت ندارند، تا چه رسد به مثل اینجانب. هر چند فقهای جامع الشرائط از طرف معصومین نیابت در تمام امور شرعی و سیاسی و اجتماعی دارند و تولّی امور در غیبت کبری موکول به آنان است، لکن این امر غیر ولایت کبری است که مخصوص به معصوم است. تقاضای اینجانب آن است که در صحبتهایی که می شود و پخش می گردد ابهامی نباشد و مرزها از هم جدا باشد». (صحیفه امام،ج19، ص403)

همانگونه که مستحضرید فرمایشات فوق در بارة سخنان یکی از نمایندگان مجلس بود که در نطق قبل از دستور خود، امام خمینی(ره) را مصداق «اولی الامر» در آیة یا ایها الذین آمنو اطیعو الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم دانسته بود. که امام(ره) طی نامه ای تصریح کردند این آیه مربوط به مقام «ولایت کبری» است که علما و فقها را در آن جایگاهی نیست ولی در همین جا برای اینکه کسانی در آینده از این نامه سوءاستفاده نکنند فرموده اند: «فقهای جامع الشرائط از طرف معصومین(ع) نیابت در تمام امور شرعی و سیاسی و اجتماعی دارند و تولی امور در غیبت کبری موکول به آنهاست» و هرگز ایشان فقهای جامع الشرائط را منصوب مردم ندانسته اند. براستی از کجای این فرمایشات زمینی بودن و آسمانی نبودن ولایت فقیه استفاده میشود؟! اگر امام فرمودند «ولایت کبری مخصوص به امام معصوم است» و فقها دارای این نوع ولایت نیستند معنایش این است که فقیه از جانب خدا و ائمه ولایت ندارد و صرفاً منتخب مردم است و در یک کلمه، متافیزیکی نیست؟!!.

منبع انصار



نویسنده : محمد » ساعت 7:54 صبح روز چهارشنبه 86 بهمن 24


آنچه می‌خوانید رنج‌نامه طلاب و فضلای حوزه علمیه قم است که در هفته‌نامه همت منتشر شده است؛

حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای هاشمی رفسنجانی!  شما خود یک روحانی اندیشمند بوده و با روحیات حوزویان آشنایید طرح چندین سؤال از سوی طلاب و فضلای حوزه زمینه گفت‌وگویی را باز خواهد کرد که نتیجة آن بی‌تردید به نفع جناب‌عالی و نظام اسلامی خواهد بود که خود از موثرترین آن بوده‌اید.

سؤال اول

از مهم‌ترین مبانی نظام اسلامی، موضوع ولایت فقیه و مشروعیت آن است. محتوای چندین مصاحبه از جناب‌عالی و چاپ آن در روزنامه‌های مختلف پرسش‌هایی را به شرح زیر مطرح می سازد:


این سخن در خصوص ولایت فقیه از شماست و در نشریات مختلف از جمله روزنامة اعتماد (27/8/81 ص8) چاپ شده است: «ما از همان روز اول به پدیدة قدرت نگاه زمینی و واقع‌بینانه‌ای داشته‌ایم. کسانی آمده و نگاه صرفاًَ متافیزیکی به قدرت را دامن زده‌اند و آن را مطرح می‌کنند که آن را قبول نداریم. از همان ابتدا امام خمینی هم همین را می‌گفت، شما حرف‌های ایشان را ببینید که مشروعیت را به مردم می‌دهد.»

آقای هاشمی! شما از یاران نزدیک امام بوده‌اید و با مبانی امام در مورد حکومت و ولایت فقیه به خوبی آشنا هستید بر خلاف ادعای شما آن اسلام‌شناس بزرگ، نه تنها مشروعیت ولایت فقیه را امری الهی می دانست بلکه مشروعیت تمام ارکان نظام، حتی ریاست‌جمهوری را به اذن فقیه و در نتیجة مشروعیتی الهی تلقی می‌نمود؛


«قضیة ولایت فقیه چیزی نیست که مجلس خبرگان ایجاد کرده باشد، ولایت فقیه چیزی است که خدای تبارک و تعالی ایجاد کرده است». (صحیفه نور، ج 1، ص 26)


«حکومت که شعبه‌ای از ولایت مطلقه رسول الله صلی‌الله علیه و آله است یکی از احکام اولیة اسلام است.» (صحیفة نور، ج 20 ص 170)


«اگر رئیس‌جمهور به نصب ولی‌فقیه نباشد طاغوت است» (همان ج 9 ص 253)


این سخنان نمونه‌ای از صدها فراز صحبت آن پیر فرزانه در مورد منشاء مشروعیت قدرت و حکومت اسلامی است و اکنون آیا سخن شما تحریف سخنان امام راحل نیست؟

سوال دوم

جناب آقای هاشمی رفسنجانی! طرح این مطالب از سوی شما – پس از گذشت دو دهه از انقلاب – نه تنها در خصوص مشروعیت ولایت فقیه بلکه در خصوص رهبری و شورای رهبری سؤال‌برانگیز است. جناب‌عالی در این مورد می‌گویید: «امام با شورا (شورای رهبری) مخالف بود اما من و آقای طالقانی طرفدار شورا بودیم و حذف شورای رهبری از قانون اساسی درسال 68 بی‌خود بود.» (سالنامة شرق 83، ص 72) و برای اثبات مدعای خود تصریح می کنید که: «برای ادارة حکومت نمی‌توان به فتوای یک نفر خواه هر فردی باشد عمل کنیم. باید شورایی در کشور باشد که مسائل اساسی جامعه را بررسی کند تا نظرات این شورا پشتوانة قوانین باشد.» (روزنامة مردم‌سالاری، 26/6/82 ص 3)


هر چند اصل استدلال شما به دلائل مختلف مردود و باطل است و در این مقام ما نیز در پی بحث و مناظره نیستیم، اما آنچه که بیش از اصل مطلب جلب توجه می‌کند، انگیزة طرح این سخنان در این مقطع از انقلاب است. همگان می‌دانند که رهبری داهیانة امام امت آشکارترین دلیل بر بطلان رهبری شورایی و نظریة شما و مرحوم طالقانی است. ولی گویا شما هم‌اکنون نیز با استدلال به این سخن که: «نمی‌توان حکومت را بافتوای یک نفر اداره کرد هر فردی که می‌خواهد باشد.» بر موضع خویش تأکید می‌کنید به راستی جناب‌عالی ولو ناخواسته رهبری امام امت را زیر سوال نمی‌برید؟ و آیا تصریح شما به غلط بودن حذف شورای رهبری از قانون اساسی در سال 1368 اعتراضی دیگر بر عملکرد آن پیر فرزانه نیست؟ آگاهان به تاریخ انقلاب و خود شما بیش از هر کس دیگر می‌دانید که موضوع اصلاح قوانین مربوط به رهبری و ولایت فقیه در قانون اساسی تدبیر هوشمندانة شخص امام راحل بود که رسماً به رفراندوم آن نیز دستور دادند. علاوه بر مطالب فوق، انتصاب صفت «بی‌خود» به این عملکرد صحیح امام و همة ملت در رأی به قانون اساسی، جای بسی شگفتی و تأسف است.


به هر حال، از سوی دیگر هم‌اکنون با طرح شورای رهبری و تأکید بر آن در پی طرح کدام دعوی می‌توان بود؟ و چه انگیزه سبب طرح این مطالب شده است؟


سؤال سوم


یار دیرین انقلاب جناب آقای هاشمی!


هر چند گشودن پروندة انتخابات نهم ریاست جمهوری ذائقة تمام دوستان را تلخ می‌کند اما اشاره‌ای گذرا در بردارندة تذکاری مفید است. در آن زمان در شعارهای تبلیغاتی، بیانیة هشت ماده‌ای انتخاباتی، مصاحبه‌ها و فیلم‌های تبلیغاتی شما، به گونه‌ای ارزش‌ها و آرمان‌های نظام اسلامی به حراج رفت که سخن از آن‌ها نبش گوری است نامطبوع. اما برخی مطالب بنیادین از سوی شما در آن زمان همچنان موجب بحث و نظر در خصوص هدف و انگیزه جناب‌عالی در طرح آن مطالب است. از جمله، هنگامی که دربارة تفاوت دیة زن و مرد سوال می‌شود می‌گوئید: «الآن بحث است که قانون مدنی را که ده‌ها سال پیش نوشته شده بررسی و اصلاح کنیم.» و وقتی دربارة حکم اعدام ساب النبی صلی‌الله علیه و آله مورد پرسش قرار می‌گیرید بیان می‌دارید: «باید قانون را دید اگر اشکال دارد باید عوض شود». (آفتاب یزد 20/ 3/ 84)


روشن است که لازم نیست در این مقام، عالمان حوزوی بر سر دیه و حکم ساب النبی صلی‌الله علیه و آله و سلم که از بدیهیات بوده و مورد اجماع است صحبت کنند، تصریح کلام خداوند و روایات مستند و محکم و پشتوانة عقلانی قوی بر احکام فوق، سدّی نیست که با شبهه‌ای سست در هم شکند اما سخن بر سر آن است که هر گاه دگراندیشان قصد لرزاندن پایه‌های اسلام را دارند به تشکیک در این اصول می‌پردازند.


آیا تردید در حکم ساب النبی صلی‌الله علیه و آله و سلم و نحوة برخورد اسلام با این موضوع، نظام جزایی اسلام را تضعیف نمی‌کند؟ و عملکرد قاطع امام در خصوص حکم اعدام سلمان رشدی را مخدوش نمی‌نماید؟ شما در مقام یک دانشمند حوزوی خوب می‌دانید که در حکم اعدام ساب النبی صلی‌الله علیه و آله حتی هیچ عالم سنی مذهبی نیز تشکیکی نکرده است که اکنون در خصوص آن شما بگوئید: «اگر اشکال دارد باید عوض شود


آنچه شگفتی هر طلبه بلکه هر دانشجو و جوان فرهیخته‌ای را موجب می‌شود آن است که شما در پاسخ در مورد تساوی و تفاوت دیه زن و مرد به گذشت ده‌ها سال از تدوین این قانون در قانون مدنی اشاره می‌کنید، به راستی اگر شما چنین بگوئید چرا دشمنان را محکوم کنیم که احکام اسلام را ناکارآمد و متعلق به هزار سال پیش می‌دانند؟ اگر نبود نقل متعدد و مستند و متواتر این‌گونه مطالب از شما و عدم تکذیب آن توسط خود یا دفترتان، هر آینه باید دامن یک روحانی انقلابی همچون شما را از این انحرافات پاک و مبرا می‌دانستیم.

سؤال چهارم


آقای هاشمی! آگاهان سیاسی کشور به خوبی می‌دانند که مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری در دورة ریاست‌جمهوری و زمامداری شما مأمن معاندین و دگر‌اندیشانی نظیر محسن کدیور، عباس عبدی، شمس‌الواعظین و عناصر مطرود جریان منتظری و... علیه مبانی ولایت فقیه و نظام مقدس جمهوری اسلامی بود و بخش عمده‌ای از افسار گسیختگی‌های دورة حاکمیت اصلاح‌طلبان بر علیه مقدسات اسلامی و آرمان‌های حضرت امام رحمت‌الله علیه حاصل تمهیدات و فعالیت‌های این گروه در نهاد ریاست جمهوری در دورة شما بوده است. که البته دوستان امام و انقلاب با عنایت به سوابق شما این ابهامات را توجیه و حمل بر غفلت شما از مسائل فرهنگی می‌نمودند ولی سؤال این است که جناب‌عالی بار دیگر با چه انگیزه‌ای همین مرکز و مجموعه را در نهاد مجمع تشخیص مصلحت نظام دایر نموده و با وجود تجربة تلخ اسفناک دورة حاکمیت اصلاح‌طلبان، با سپردن مسؤولیت این مجموعة حساس به آقای خاتمی و عناصر و هم‌فکران ایشان چه هدفی را دنبال می‌کنید؟


آیا این پارادوکس و تناقض را چگونه می‌توان پاسخ داد که از یک‌سو بگوییم مجمع تشخیص بازوی توانمند و مرکز تبادل نظر و تصمیم‌گیری مشاورین مورد اعتماد رهبری در خصوص معضلات و مسائل اساسی نظام اسلامی است و از سوی دیگر نظاره‌گر باشیم که عقل منفصل همین تشکیلات یعنی مرکز تحقیقات استراتژیک به واسطة انتصابات و سیاست‌های جناب‌عالی تحت سیطره و نفوذ عناصر دگراندیش و معاندین نظام اسلامی و مخالفین اصل ولایت فقیه قرار گیرد؟


آیا می‌توان هیچ‌گونه تشابه و اشتراک نظری را بین آرمان‌ها و اهداف بلند حضرت امام و مقام معظم رهبری و افکار پلید این دسته از عناصر پیدا نمود؟

سؤال پنجم


آقای هاشمی! در شرایط فعلی کشور دیگر حتی برای کم‌اطلاع‌ترین افراد این مرز و بوم ثروت عظیم و هنگفت فرزندان و بستگان درجة یک شما امری مجهول و قابل انکار نبوده به نحوی که شما خود نیز تلویحاً در توجیه آن این ثروت را نتیجة هوشمندی آنان قلمداد نموده‌اید. البته ما هرگز نمی‌خواهیم این توجیه شما را به این جمله معروف قارون در قران کریم که «انما اوتیته علی علم عندی» (همانا این اموال کثیر به واسطة علم و دانش نصیبم شده است) تشبیه نمائیم. ولی از شما می‌پرسیم آیا این هوش و درایت را در این کشور هفتاد میلیونی، خداوند فقط نصیب فرزندان و بستگان شما نموده و دیگران از آن سهمی نبرده‌اند؟ و اگر چنین نیست پس چرا بسیاری از جوانان برای تأمین نیازهای اولیة زندگی خود همچون اشتغال، مسکن و ازدواج دچار مشکلات اساسی بوده و برای دستیابی به آن باید از هفت‌خوان رستم بگذرند؟ و در خوشبینانه‌ترین برداشت باید پرسید آیا می‌توان این ثروت‌اندوزی عظیم را جز از ناحیة استفاده از رانت‌های اطلاعاتی، سیاسی، اقتصادی و غیره دانست؟


جناب آقای هاشمی رفسنجانی!  از شما که از پشکسوتان این نظام و انقلاب هستید و 72 سال از عمرتان می‌گذرد این انتظار بی‌جایی نیست که برای رفع این ابهامات از ذهن مردم و جامعه و تبرئه خود و اطرافیانتان دست به کار شده و از مراکز نظارتی کشور و از جمله سازمان بازرسی در خواست نمود تا به این موضوع رسیدگی کرده و به ابهاماتی نظیر مالکیت شرکت هوایی ایرماهان، شرکت خودروسازی کرمان (دوو و هیوندای و…)، بانک پارسیان، موسسة مولی‌الموحدین، مسائل مالی دانشگاه آزاد، و ده‌ها مورد عظیم دیگر، پاسخی قانع کننده به افکار عمومی بدهد.


جناب آقای هاشمی! اگر نبود سوابق انقلاب شما و دلبستگی دیرین به جناب‌عالی و آرزوی آینده‌ای درخشان برایتان هم‌چون گذشته‌ای افتخار‌آمیز، هرگز قلم به نوشتن چنین رنجنامه‌ای (که تنها چند سؤال از صدها سؤال موجود است) نمی‌نمودیم. آری بسیاری از اموری که امیدواریم عبرت بگیریم که یادآور حوادث تلخ صدر اسلام است.


توفیق روز افزون. طول عمر و تأییدات الهی را برایتان از خداوند منان خواهانیممنبع سایت انصار حزب اللهنبع سایت انصار حزب الله



نویسنده : محمد » ساعت 6:51 صبح روز دوشنبه 86 بهمن 22


دیروز پایگاه اطلاع رسانی حزب مشارکت سخنانی از قول معاون وزیر خارجه دولت اصلاحات منتشر کرد که می توان آن را برای نخستین بار یک جمع بندی فشرده و شسته رفته از مجموعه انتقادهای اصلاح طلبان نسبت به سیاست خارجی دولت اصولگرا به حساب آورد و با این فرض به نقد آن نشست. آنچه «نوروز» از «محسن امین زاده» نقل کرده تقریبا سطر به سطر قابل نقد و خدشه جدی است لیکن بر آن سخنان، منطقی حاکم است که می توان با تمرکز بر روی آن اصول انتقاد اصلاح طلبان از سیاست خارجی و بویژه دیپلماسی هسته ای دولت نهم را کشف کرد و به ارزیابی آن نشست.

روح سخن امین زاده- که می توان او را یکی از نظریه پردازان اصلاح طلبان در حیطه سیاست خارجی خواند- بر ایجاد تقابل میان دو نوع دیپلماسی استوار است: آن نوع از دیپلماسی که او آن را «ماجراجو، پیش بینی ناپذیر، پرهزینه و بدون دستاورد» می خواند و در مقابل نوع دیگری از دیپلماسی که آقای معاون سابق، نماد تام و تمام آن است و مدعی است بی هزینه و باحوصله در حال حل و فصل همه معضلات ریشه دوانده در سیاست خارجی ایران بود تا آنکه اصولگرایان در رسیدند و...

اجازه بدهید از همین «ماجراجویی» شروع کنیم. امین زاده دیپلماسی دولت نهم را نوعی طرح ریزی ماجراجویانه و توام با ریسک بالا می داند و در مقابل پیشنهاد می کند که باید به «اعتمادسازی» پرداخت و «ایران اگر قصد هسته ای شدن داشت، ابتدا باید اعتماد جهان را در این باره جلب می کرد.» اینجا سوء تفاهمی هست که برادران اصلاح طلب ما هرگز نتوانستند و نخواسته اند آن را حل کنند. واقعیت این است که در رفتار دیپلماتیک دولت نهم هیچ ماجراجویی در کار نیست، بلکه آنچه هست از این اعتقاد دولت نهم نشأت می گیرد که پیشرفت در جهان فعلی هزینه دارد و هنر دیپلماسی حداقل سازی هزینه هاست، ضمنا پیشرفت با هزینه صفر- که اصلاح طلبان ادعای آن را دارند- تنها یک افسانه خنده دار است. دوستان اصلاح طلب در طول دوران مسئولیت خود به بهانه هایی چون اعتمادسازی و ارتقای روابط- که پکیج اوت 2005 اروپا نشان داد خواب و خیالی بیش نبوده- تمام فناوری سیکل سوخت در ایران را به حال تعلیق درآوردند و در ازای آن تنها «مذاکره» دریافت کردند! (توافقنامه پاریس را بخوانید.)

طبیعی است که در چنین وضعیتی غربی ها دلیلی برای ورود به فاز تنش و تقابل نمی دیدند و پای میز دائما شوخی و خنده تحویل آقایان می دادند. آنچه که امین زاده آن را «ماجراجویی» می نامد را در واقع، باید «پرداخت هزینه معقول» خواند که برای پیشرفت، ضروری و اجتناب ناپذیر است. البته دولت نهم می تواند ادعا کند- و از این ادعا می توان با قوت دفاع کرد- که هزینه پیشرفت های فعلی را- از جمله نصب و راه اندازی 3000 ماشین سانتریفیوژ در نطنز که البته آقای امین زاده در همان سخنان نشان می دهد از فرق آن با یک ماشین چندان مطلع نیست- به حداقل تعداد ممکن کاهش داده است.

یکی از اشتباهات بسیار فاحش دیپلمات های اصلاح طلب همواره این بوده که از همه آنچه می توان آن را سیاست خارجی نامید، به مقادیری بگو و بخند، خوش و بش، تعارفات و مسافرت خارجی بسنده کرده بودند و به همین دلیل است که حالا «اخم آمریکا» را هزینه بزرگ می نامند. آنچه آقایان «هنجارپذیری» می نامند و خود جداً به آن معتقد بودند جز این نبود که هژمونی مسلط و چالش ناپذیری و شکست ناپذیری آمریکا در عرصه روابط بین الملل را دربست بپذیرند و به سقف تعیین شده توسط غرب برای پیشرفت ایران قانع باشند. روشن است که به این معنا دولت نهم کاملا هنجارناپذیر است چون اساسا به هنجارهایی که هدف آنها حفظ و تثبیت برتری آمریکا در روابط بین الملل بوده عقیده ای ندارد. اما به معنایی دیگر دولت نهم کاملا پیش بینی پذیر و تابع هنجارهاست. ایران به تمامی معاهدات بین المللی که عضو آنهاست به طور کامل پای بند بوده و جالب است که تنها چیزی که اکنون از غرب می خواهد این است که به این «هنجارها» پای بند باشد.

در حالی که حتی یک مورد از عدم پای بندی ایران به معاهده عدم اشاعه یافت نشده اما آقای امین زاده، ایران را هنجارناپذیر می خواند. بی آنکه اشارتی به زورگویی آمریکا بکند. البته روشن است که مقصود آقای دیپلمات از هنجارناپذیری همین است که دولت نهم تصور کرده آمریکا را هم می توان شکست داد و حق خود را از حلقوم جهانخواران بیرون کشید و حال آنکه چنین دیدگاهی هرگز نمی تواند در ذهن شرطی شده یک دیپلمات اصلاح طلب جایی داشته باشد.

نکته دیگری که آقای امین زاده در مونولوگ درون سازمانی خود بر آن پای فشرده این است که دولت نهم «این همه هزینه» را در ازای دستاوردی بسیار اندک بر کشور تحمیل کرده است. امین زاده البته نمی گوید مقصودش از «هزینه فراوان»- به جز هزینه بزرگ (؟!) اخم آمریکا که به آن پرداختیم- چیست. اگر مقصود چند قطعنامه صادر شده تا به حال است که هم اندک تاملی در محتوای قطعنامه ها و هم نگاهی گذرا به مجموعه آنچه غربی ها خود درباره بی محتوا و ضعیف بودن قطعنامه ها و وجود مشکلات اساسی در گروه 1+5 برای صدور قطعنامه های با خاصیت به دلیل ترس از شکست اجماع گفته و نوشته اند نشان می دهد این قطعنامه ها فاقد حداقل توان برای تأثیرگذاری بر اراده جمهوری اسلامی و تحمیل هزینه کلان بر آن است و هدف از صدور آنها تنها تأثیرگذاری بر فضای داخلی ایران و ایجاد رعب در دل امثال آقای امین زاده بوده است. از مهم ترین اشتباهاتی که اصلاح طلبان در تحلیل روندهای مربوط به برنامه هسته ای گرفتار آنند و هنوز به رغم شواهد بیرونی بسیار، علامتی نیست که به آن پی برده باشند این است که هرگز نتوانستند ادبیات «ارعاب» را از ادبیات «برخورد» تمیز دهند و به همین سبب بود که لطیفه خنده داری چون حمله نظامی آمریکا به ایران را جدی گرفتند و مدت ها با جدیت بر چیزی پای فشردند که غرب خود نیز آن را جدی نمی گرفت.

اما در مورد «دستاورد اندک» دولت نهم بسیاری چیزها می توان گفت. جالب است کسانی که غربی-ها حداکثر حاضر شدند UCF را تا پایان خط تولید 4UF با آنها توافق کنند، حالا به خود اجازه می دهند درباره دستاوردهای دولت نهم حرف بزنند و مدعی هم باشند. یک تفاوت مهم دولت نهم با مدعیان اصلاحات این است که این دولت احترام و دستاورد را در سفر خارجی، عکس یادگاری و تیتر روزنامه ها و ثبت سال در مجمع عمومی سازمان ملل نمی داند بلکه آنچه برای آن مهم است امتیازی است که طرف مقابل پای میز، واقعاً حاضر به واگذاری آن شده است. آقای امین زاده لابد خوب می دانند که اکنون چه پیشنهادهایی روی میز ایران است که اگر تنها گوشه چشمی به آنها نشان دهد، همه این سر و صدا که ایشان آن را هزینه های بزرگ می خواند یک شبه دود می شود و به هوا می رود. آنچه اکنون غربی ها حاضرند بر سر آن با ایران معامله کنند چیزی است که اگر کار به دست آقایان اصلاح طلب باقی بود، صد سال دیگر هم امکان ارائه شدن آن به ایران وجود نداشت. حداقل کاری که دولت نهم انجام داده و اصلاح طلبان هرگز توان آن را نداشتند این است که محتوای پیشنهادهای غربی ها را اساساً دگرگون کرده و آن را به سطحی بسیار فراتر از آنچه دیپلمات های اصلاح طلب آن را سطح مطلوب می خواندند ارتقا داده است.

 حقیقت این است که دیپلماسی اصلاح طلبانه، بی نهایت خود کم بین و راحت طلب بود و به همین دلیل لبخند غربی ها را دستاورد می دانست و آماده بود همه چیز را تعطیل کند تا مبادا آمریکا دلخور شود. به برکت تدبیر صاحب این ملک آن دیدگاه ها البته مجال غلبه پیدا نکرد ولی اکنون دیدن اینکه جماعتی با کارنامه ای حاوی اقسام وادادگی ها در پی حساب کشی از دولتی هستند که آمریکا را تا مرز استیصال کشانده، در جای خود محل تامل فراوان دارد.



نویسنده سید ::: دوشنبه 12/9/1386::: ساعت 3:13 عصر


نویسنده : محمد » ساعت 2:8 عصر روز سه شنبه 86 آذر 20


 یکى از کارکردهاى رسانه‏ها شهرت بخشى به افراد است؛ به گونه‏اى که فردى را که شاید چندان هم قابلیت نداشته باشد، مى‏توانند به یک قهرمان تبدیل سازند. این اقدامى است که تمامى جوامع، بنابر ایدئولوژى، فرهنگ و سیاست‏هاى خاص انجام مى‏گیرد.
 در این میان تلویزیون، نقش متفاوت‏ترى بازى مى‏کند. تلویزیون از یک طرف قدرت رسانه‏هاى فوق‏العاده‏اى دارد و از طرف دیگر، به دلیل جذابیت بالایى که دارد، امروز تبدیل به یکى از اعضاى خانواده‏ها، در بیشتر نقاط جهان شده است و بى‏دلیل نیست که برخى آن را «چشم جهانى» لقب داده‏اند.
 این قابلیت بالا تلویزیون را به تاثیرگذارترین رسانه تبدیل کرده است؛ به طورى که نحوه استفاده صحیح از آن مى‏تواند به مثابه اسلحه‏اى در خدمت اهداف مختلف در بیاید. یکى از کارایى‏هاى بسیار بالاى این رسانه دیدارى - شنیدارى چهره سازى فوق‏العاده‏اى است که در جهان امروز انجام مى‏دهد. کافى است با به تصویر کشیدن چند باره برخى، افراد آنها را معروف ساخت. بنابراین، تلویزیون را باید یک کارخانه چهره‏سازى دانست.
 این موضوع هم یک خطر است و هم یک فرصت. خطر از آن جهت که ممکن است با ایجاد فضایى براى خودنمایى افراد هرزه و بى‏ارزش، آنها را الگو ساخت؛ همچنان که امروز در رسانه‏هاى عوام‏پسند غربى این کار انجام مى‏شود. آنها به واسطه مطرح کردن افرادى فاسد از میان خوانندگان، بازیگران و ورزشکاران، الگوهایى را به مردم و به خصوص نسل جوان کشورهاى تحت استیلاى غرب معرفى مى‏کنند تا زمینه را براى فروپاشى فرهنگى و از خود بیگانه سازى مردم فراهم کنند. بدون شک این روش الگوسازى، امروز از مهمترین ابزارهاى نفوذ کشورهایى با خوى استعمارى در میان جوامع موسوم به جهان سوم و بلعیدن منابع انسانى و ثروت‏هاى آنهاست. اما از این نظر، وضعیت رسانه ملى ما چگونه است؟
 با نگاهى گذرا به کلیت برنامه‏هاى سیماى جمهورى اسلامى مى‏توان به این پاسخ جواب داد. یکى از انواع برنامه‏هایى که معمولا در تلویزیون از مخاطبان بسیارى برخوردار است، برنامه‏هاى ترکیبى و گفت و گوهاى ویژه مى‏باشد؛ گونه‏اى از برنامه‏ها که در تلویزیون‏هاى غربى به «شو» معروف هستند؛ برنامه‏هایى که نمونه‏هاى آنها در سیما بسیار است که محور آنها یإ؛ص‏ص‏مم مباحث هنرى است، یا ورزشى و یا گفت و گوى مجرى با یک شخصیت مهم. متاسفانه تلویزیون، در تولید چنین برنامه‏هایى چندان مطابق و موافق با اهداف اصلى رسانه ملى - که منشاء آن اهداف اصیل نظام و قانون اساسى است - عمل نکرده است؛ به گونه‏اى که باعث مشهور شدن افرادى، با ظرفیت‏هاى اخلاقى و فکرى پایین شده است. اگر فرد مشهور از اعتلاى روحى و اخلاقى برخوردار نباشد به طور حتم به فساد کشیده خواهد شد. به همین خاطر بسیارى، شهرت را امر ناپسندیده‏اى مى‏دانند. به این ترتیب تلویزیون نه تنها اقدام به چهره شدن افراد ناباب در جامعه مى‏کند، بلکه زمینه را براى به فساد کشیدن آنها هموار مى‏نماید.
 نمونه اخیر چنین اتفاقى، شیوه سلوک و رفتار و سرنوشت نافرجام یکى از مجرى‏هاى سیماست. وى که جوانى با ظاهر نه چندان متناسب بوده است و به خودآرایى نامشروع دست مى‏زده است، چهارسال متوالى، به اجرا در یکى از برنامه‏هاى شبکه سوم سیما، با محور گفت و گو با افراد نخبه، مشغول بود؛ برنامه‏اى که زمانى بسیار طولانى داشت و در بهترین ساعات شبانه روز پخش مى‏شد. این مجرى که از نفوذ بسیار بالایى در میان مدیران میانى صدا و سیما برخوردار بوده است، گاه به‏طور توأمان در دو برنامه در رادیو حضور پیدا مى‏کرد. وى همچنین به واسطه شهرتى که از طریق مجرى‏گرى در سیما به دست آورد با حضور در مراسم‏هاى مختلف و گرفتن مبالغ مالى بسیار بالا از آنهإ؛ به ثروت بسیارى هم دست یافت تا آنجا که بالاخره در یکى از آخرین اجراهایش چهره واقعى خود را به نمایش گذاشت. در آن برنامه کذایى، این مجرى به هم‏صدایى با دشمنان مردم پرداخت و از اراذل و اوباش و هرزه‏هاى خیابانى حمایت کرد. پس از برکنارى از سیما و در حالى که در شبکه جام جم به کار اجرا مشغول بود، ناگهان خبر رسید که در یک مجلس فساد دستگیر شده است!
 البته این اتفاقات چندان بى‏سابقه نبوده است. مثلا یکى دیگر از مجریان سیما،چند سال پیش در یک مهمانى غیراخلاقى دستگیر شد. وى مدتى ممنوع‏التصویر شده بود، اما دوباره پا به مجرى‏گرى سیما گذاشت و هم اکنون نیز مجرى یکى از مسابقات تلویزیونى برنامه‏هاى کودکان و نوجوانان است!
 همچنین مجرى دیگرى که بیشتر در برنامه‏هاى طنز حضور پیدا مى‏کرد و پس از آن پاى ثابت برنامه‏هاى شبانه شبکه تهران بود، پس از کسب شهرت از صدا و سیماى جمهورى اسلامى سر از محافل ضد انقلاب درآورد و به تازگى شنیده شده است قصد دارد یک شبکه ماهواره‏اى، براى مبارزه فرهنگى با نظام اسلامى تأسیس کند.
 متاسفانه مدیران محترم سیما، نه تنها از این موارد چندان درس عبرت نگرفته‏اند، بلکه همچنان بر اقدامات ناشیانه‏اى از این دست اصرار دارند، به گونه‏اى که حتى برخى افرادى را که با تصمیم مدیران قبلى صدا و سیما ممنوع‏التصویر شده بودند، دوباره راه مى‏دهند. مثلا یکى از بازیگران سابق تلویزیون که به دلیل فساد اخلاقى و همچنین سوابق سیاسى علیه انقلاب اسلامى، ممنوع‏التصویر شده بود، قرار است که در یک سریال، آن هم در نقش سرهنگ نیروى انتظامى، به خانه‏ها و خانواده‏هاى ایران اسلامى راه یابد.
 در کنار این موارد، مى‏توان چهره‏سازى دهها فوتبالیست ناسالم و فاسد، بسیارى از خواننده‏هاى کم ارزش موسیقى پاپ و بازیگرانى که ظرفیت شهرت نداشته‏اند را اضافه کرد.
 مصداق چهره‏سازى‏ها یکى از فوتبالیست‏هایى است که در گذشته بازیکن خوبى بوده است. اما شهرت بیش از حد وى که بخش زیادى از آن به گردن صدا و سیماست، باعث شد که تا مدت‏ها على رغم ضعف شدید بدنى و تکنیکى، عضو ثابت تیم ملى باشد و به طرق مختلف از شهرت خود سوءاستفاده کند. همچنین یکى از خواننده‏هاى تازه‏کار موسیقى پاپ وقتى از طریق صدا و سیما چهره شد، بساط خود را جمع کرد و راهى لس آنجلس شد.
 با این تفاصیل مى‏توان به پرسش پاسخ رسید و فهمید که «سیما» به عنوان چشم نظام اسلامى، در راه چهره‏سازى مسیر و جهت اشتباهى را پى گرفته است. شاید یکى از راه‏حل‏هایى که مى‏توان پیش پاى مدیریت رسانه ملى گذاشت کادرسازى باشد؛ به این معنى که صدا و سیما به خصوص دانشکده منسوب به سازمان باید از میان جوانان با اخلاق، نیروهاى متخصص در زمینه مجرى‏گرى و سایر کارهاى تلویزیونى تربیت کند.امروز دهها نویسنده، خوشنویس، نگارگر، نقاش و...در سطح کشور هستند که علاوه بر اینکه به درجه استادى در آن رشته رسیده‏اند، افرادى باتقوا و متعهد هستند، اما تاکنون به ندرت حتى اسم آنها در برنامه‏هاى صدا و سیما آمده است. مى‏توان بیشتر از این به سراغ چنین افرادى رفت و از میان آنها الگوهاى حقیقى جوانان آینده ساز ایران اسلامى را ساخت

 

منبع سایت انصار حزب الله



نویسنده : محمد » ساعت 2:41 عصر روز یکشنبه 86 آذر 18

example: